« ألَم۫ یَأنِ لِلذَّینَ آمَنُوا أن۫ تَخ۫شَعَ قُلُوبُهُم۫ لِذِک۫رِ اللهِ وَ ما نَزَلَ مِن۫ ال۫حَقّ»
آیا کسانی که ایمان آورده اند، هنگام ان نرسیده که دل هایشان از یاد خدا و آنچه از حق فرود آمده، نرم و ترسان شود؟
سوره ی حدید آیه 16
اکنون که روزگاری را به شناخت حسین پرداختیم، آیا هنگام آن نرسیده که دل هایمان را از یاد حسین خاشع کنیم و بر ان حضرت بگرییم؟
محرم آغاز گشته...
سی جرعه از عشق ارباب را تا کنون نوشیده ایم.
اکنون که وارد محرم ارباب می شویم از گریه بر او می گوییم.
در این مدت بارها گفته ایم عشق حسین یعنی عشق به خداوند...
دوستی حسین یعنی مهرورزی به پروردگار...
دست بر دامان حسین آویختن یعنی به خدا تمسک جستن...
چه روزهایی را بهتر از این ایام خواهی یافت؟
به کشتی حسین وارد شو تا در پناه خدا قرار گیری.
برای حسین گریه کن چرا که چشمی که برای حسین گریان شود در قیامت گریان نخواهد شد.
ای کسی که به عشق حسین ایمان آورده ای، اینک هنگامه ی خشوع دل در برابر غم ارباب است.
منشا این خشوع چیست؟
گریه کردن گاهی با دلیل است و گاهی مبهم...
می توان دلیل گریه ی انسان پیوند عمیق خانوادگی باشد.
در قرآن بارها و بارها خوانده ایم:
و بالوالدین احسانا...
مگر نه اینکه پیامبر پدر این امت است؟
و مگر نه اینکه ائمه همگی پدران این امت هستند؟
حسین نیز پدر ماست.
چگونه بر حسین می توان احسان کرد؟
چگونه می توان به اربابی که در کربلا سرش به روی نی رفت، احسان کنیم؟
من برایت می گویم.
با اشک...
ارباب ما فرمود: انا قتیل العبرات...
تا می توانی با اشک چشمانت بر حسین احسان کن.
حمزه عموی پیامبر بود. تمامی مراسم کفن و دفن و تشییع برایش انجام شد. بر پیامبر گران آمد که حمزه گریه کنی ندارد. دستور داد زنان انصار بر حمزه گریه و ناله سر دهند.
لیکن بمیرم برای آقایی که نه کفن داشت و نه غسل...
نه تشییع داشت و نه...
آری...
ارباب ما بی سر هم بود.
ارباب ما گریه کن داشت.
خواهرش زینب و دخترش سکینه و همسرش رباب و ...
لیکن این گریه کنان را چنان با کعب نی می نواختند که صدایشان بریده بریده می شد.
به تمام معنا گریه کردن را بر ان ها قدغن نمودند.
قدرت تکلم رقیه خاتون را با سیلی سهمگین خود گرفتند.
گاهی دلیل گریه ی انسان پیوند ذاتی است.
به هنگام شهادت ارباب، حوریان بهشتی، در مکانی که محل سرور است، گریستند.
چگونه ممکن می شود که حسین در زیر سم اسبان جان دهد و سر مبارکش بر روی نی نصب گردد و خون پاکش بر روی ریگ های داغ صحرا روان گردد و حوریان آفریده شده از نور حسین چشمانشان گریان نگردد؟
و حال آنکه ما شیعیان از باقیمانده ی گل ائمه آفریده شده ایم.
پس با حسین پیوند ذاتی داریم.
برای همین است که تا بوی محرم به مشام می رسد، رخت عزا بر تن می کنیم و بر سر و سینه می زنیم و عاشقانه برای ارباب بی کفن خود می گرییم.
اگر مصیبت دیده ای حقی به گردن دیگران داشته باشد، می تواند دلیلی برای گریه کردن باشد.
حسین چه حقی دارد؟
مگر نه اینکه شیعه بودنمان را مدیون او هستیم؟
مگر نه اینکه حسین، خود و خاندانش را برای شیعه شدن ما فدا نمود؟
چه حقی بالاتر از اینکه از دین هفتاد و سه فرقه شده ی اسلام، ارباب، ما را مفتخر به ان مذهبی نمود که بر حق است؟
همان فرقه ی ناجیه که داخل در بهشت می شوند.
و حسین این مهم را با کشته شدن خود و یارانش و اسارت خانواده اش برای ما رقم زد.
پس ما باید بر چنین کسی اشک بریزیم.
چگونه او خودش را فدای نجات ما کند و ما از ریختن اشکی که حسین عاشقش است، دریغ کنیم؟
چگونه ارباب طفل شش ماهه را به دست تیر سه شعبه ی حرمله بسپارد و ما آرام باشیم؟
چگونه علی اکبرش را پاره پاره نمایند و ما سکوت کنیم؟
چگونه سر عباسش را عمود آهن متلاشی کند و ما ضجه نزنیم؟
چگونه دردانه اش را چون مادرش، کمر خم کنند و ما ناله سر ندهیم؟
ای فدایی حسین!
گریه هایت، عقده هایت، ناله ها و مویه هایت را جمع کرده ای؟
آماده ای برای عزاداری؟
باید بر حسین احسان کنی.
او را چه نیاز است به احسان من و تو...
اشک های ما شاید برای بزرگداشت حسین باشد، لیکن بر خودمان احسان می شود...
پیراهن مشکی ات را به تن کن...
اگر حسین گفتی و گریستی یعنی عاشقی...
عاشق ارباب که باشی، روضه خوان و مرثیه سرا نمیخواهی.
زیر باران رحمت راه می روی.
لباس مشکی ات را نظاره می کنی.
و آن مرواریدهای غلطان بر روی گونه هایت روان می شود.
با حسین بی کفن، با حسین بی سر، با حسین استخوان شکسته ی لب تشنه، با حسینی که قلبش تیر خورده، با حسینی که انگشتر که هیچ، انگشت هم ندارد و با حسینی که پیراهن کهنه اش را به غارت برده اند، عاشقی کن.
عاشورا نزدیک است...
برگرفته از سایتhttp://beynolharamein43.blogfa.com/
نظرات شما عزیزان: